در دنیای جنگ زده جادویی ، پسر جوانی دوباره زنده می شود تا سرنوشت خود را به عنوان آواتار محقق سازد.

داستان پارک تفریحی باورنکردنی که رویا‌های دختری خلاق به نام جون در آن به حقیقت می‌پیوندد.

داستان این انیمیشن در مورد خواهر و برادری دوقلو می باشد که برای گذراندن تعطیلات تابستانی به خانه عموی خود می روند. و تصور می کنند که یک تابستان معمول در پیش روی دارند . پس از مدت کوتاهی، این خواهر و برادر دوقلو متوجه می شوند که در شهر Gravity Falls اسرار بسیار زیادی وجود دارد که زندگی روزمره آن ها را دچار تغییراتی می کند.

اندی پسربچه ایست که کلی اسباب بازی دارد و درمیان آنها وودی کلانتر را بیشتر دوست دارد و با او بازی می‌کند. در دنیای اسباب بازی‌ها وودی از همه محبوب تر است. در جشن تولد اندی، او یک آدم فضایی به نام باز لایتیر هدیه می‌گیرد. حالا اندی باز را بیشتر از همه اسباب بازی‌ها دوست دارد. وودی در جمع اسباب بازی‌ها محبوبیت خود را از دست داده‌است و این امر باعث درگرفتن رقابتی شدید بین باز و وودی شده است.

در هنگام جشن سلطنتی، سیندرلا و موش‌های همراهش رازی را کشف می‌کنند. آن‌ها در می‌یابند که پرنس توسط جادوگری شیطانی به موش تبدیل شده است.

ویکتور فن دورت و ویکتوریا دورگلات بنا به ملاحضات مالی و اجتماعی خانواده‌هایشان می‌خواهند با هم ازدواج کنند. در هنگام تمرین مراسم عروسی، ویکتور مدام خطابه‌ای را که باید بگوید فراموش می‌کند. او به جنگل می‌رود و در حالی که خطابه‌اش را با خود تکرار می‌کند، حلقه را از شاخه درختی که مانند یک دست از زمین بیرون آمده است می‌گذراند. شاخه در حقیقت دست عروس مرده‌ای است که از خاک بیرون مانده است. ماجراهای ویکتور، سرگردانیش در دنیای مردگان و عشق یک طرفه عروس مرده به او از این جا آغاز می‌شود.

راپانزل برای مراسم تاج گذاری به عنوان پرنسس کرونا آماده می شود اما اتفاقات یک شب فراموش نشدنی باعث می شود گیسوان او دوباره تغییر کرده و...

باب اسفنجی شلوار مکعبی به همراه بهترین رفیقش پاتریک، شهر بیکنی باتم را ترک می کند تا به دنبال تاج گمشده شاه نپتون بگردد و آن را به شهر باز گرداند...

یک سال از زمانی که «گات» با «گریفیت» همراه شده بود می گذرد. گروه شاهین ها در حال ریختن نقشه ای برای آزاد کردن گریفیت از زندان هستند...

یک مرد جوان بعد از اینکه برای یک دختر نا شنوا مزاحمت ایجاد می کند، توسط هم کلاسی هایش طرد می شود. سال ها بعد او در مسیر رستگاری قرار می گیرد

روح یک دختر به نام چون، به تازگی تبدیل به دلفینی شده که در دریا در حرکت است. او در حال گردش در دریاست که گرفتار طوفان میشود و خودش را در یک تور ماهیگیری می یابد، اما پسر جوانی تلاش میکند تا او را نجات دهد.

گرینجی بدذات برای خراب کردن کریسمس اهالی روستای وویل نقشه میکشد.